بزرگ‌ترین خطر برای زنان، نه مردان خشن هستند و نه جامعه‌ای نابرابر، بلکه خطر از دست دادن خود است. چون مهمترین سرمایه‌ای که شخص در اختیار دارد، نه سواد است، نه سرمایه است و نه آزادی، بلکه «خود وجود انسان» است.

هیچ چیز مانند رشد و شکوفایی خود زنان نمی‌تواند به بهتر شدن وضعیت آنها کمک کند و برای این امر هم، زنان نیاز به شناخت و باور خودشان دارند تا خود را و پیچ و ‌خم وجودشان را نشناسند و توانایی‌هایشان را باور و بارور نکنند، نمی‌توانند کاری انجام دهند، تغییری ایجاد کنند و از وجودشان بهره‌ ببرند. در این مقاله سعی شده به برخی از موانع بیرونی و درونی مؤثر بر رشد و توسعه فردی و حضور و مشارکت فعال زنان در جامعه اشاره گردد. 

 شکوفایی زندگی در گرو شکوفایی زن است اما بدون حضور قوی و آگاهانه زنان این امر ممکن نیست. نگرش منفی در مورد زن، مهم‌ترین عامل بیرونی و پذیرفتن این نگرش از طرف زن، مهم‌ترین عامل درونی است که مانع رشد و توسعه فردی و حضور و مشارکت زنان می‌باشد. درواقع، از عوامل عقب نگه داشتن زنان که باعث منفعل بودن آنها شده است می توان به طرز دیدگاه و تفکر زنان در مورد خودشان و همچنین پذیرش دیدگاه منفی اطرافیان نسبت به خود اشاره کرد. 

برخی از زنان با تصور آنکه بار زندگی بر دوش مرد است تلاشی برای فتح قله های شخصی (فردی) نمی کنند و بدتر آنکه، بسیاری از زنان تنها بر ویژگی های ظاهری بسنده کرده و تمایلی به موفقیت های حرفه ای از خود نشان نمی دهند .در حالی می توان مفهوم واقعی زندگی را از این شعر زیبا درک کرد:

زندگی با همه وسعت خویش

         محفل ساکت غم خوردن نیست               حاصلش تن به قضا دادن و پژمردن نیست

        زندگی خوردن و خوابیدن نیست              هوس دیدن و نادیدن نیست

       زندگی کوشش و راهی شدن است            زندگی جوشش و جاری شدن است.

از طرفی، زنان همیشه با حرف هایی مواجه هستند که به آنها هشدار می دهد که نمی توانند در موفقیت های فردی و اجتماعی هم پای مردان باشند و انتخاب های محدودی را در مقابل آنها قرار می دهند و بارها و بارها به آنها گفته شده که باید انتخاب کنند زیرا اگر بیش از اندازه تلاش کنند به ستوه می آیند و نارحت شده و تحت فشار خواهند بود و همچنین اینکه موفقیت آنها، بخاطر شانس و در زمان و مکان مناسب قرار گرفتن بوده نه استعداد و مهارت خود آنها. اتفاقا همین نگرش منفی و پذیرش آن از طرف زن منجر به ترس و عدم شایستگی و خودکم بینی در بین زنان شده و باعث می شود که زنان اغلب در مورد عملکردشان بدتر از آنچه که واقعا هست داوری کنند در حالی که مردان برعکس، در مورد عملکردشان بهتر از آنچه که هست داوری می کنند و این نگرش های منفی نیز باز تأثیر مستقیمی در نحوه واکنش زنان در هنگام مواجه با شکست ها و موفقیت‌هایشان دارند. مثلا زنان دلیل شکست خودشان را فقدان توانایی ذاتی خود (عوامل درونی) و پیروزی و موفقیت خود را هم ناشی از کار زیاد و کمک دیگران می دانند (عوامل بیرونی) در حالی که مردان، دلیل شکست را عدم تلاش کافی و یا فراهم نبودن شرایط موردنظر (عوامل بیرونی) و موفقیت را هم متأثر از صفات و مهارت های ذاتی خود می دانند (عوامل درونی). این حالت، یعنی درونی کردن شکست و ناامنی که برای زنان به بار می آید می تواند ناشی از اثر نگرش‌های منفی‌ باشد که در اثر ناآگاهی، آداب و رسوم غلط، تعصب و دیدگاه دوران جاهلیت مبنی بر برتری بی‌قید و شرط مرد بر زن و ... به‌وجود آمده و منجر به عدم خودباوری، کاهش عزت نفس و اعتماد به نفس زنان شده ‌است مسأله ای که قطعا به عملکرد زن در آینده صدمه می‌زند و متأسفانه پیامدهای جدی درازمدتی خواهد داشت. از اثرات احساس منفی ناشی از درونی کردن شکست، ترسی است که می تواند ریشه بسیاری از موانعی باشد که زنان با آن روبه رو می شوند از جمله:

-ترس از جلب توجه منفی

-ترس از مورد قضاوت قرار گرفتن

-ترس از شکست

-ترس از مادر، همسر و دختر خوب نبودن 

-و ..

درحالی که بدون احساس ترس، زنان می توانند موفقیت فردی و اجتماعی را به صورت حرفه ای تر و رضایت کامل شخصی را به صورت جدی تر دنبال کنند تا جایی که توانایی قبول مسئولیت های بیشتری را پیدا خواهند کرد و همین امر هم باعث می‌شود سطح پایین تری از اضطراب و سطح بالاتری از سلامت روانی را داشته باشند و به دستاوردهای مهمی در زندگی از جمله، ثبات، قدرت، امنیت، آزادی، آرامش و رضایت‌خاطر بیشتر دست یابند. پس زنان برای تداوم رشد و به چالش کشیدن خود باید سعی کنند خود را با تمام ضعف ها و توانایی ها بشناسند، باور داشته باشند و در جهت به فعلیت رساندن تمام استعدادهای بالقوه خود تلاش نمایند.

اما در مورد موانع بیرونی که بر روی رشد و توسعه فردی و حضور و مشارکت فعال زنان در جامعه مؤثر هستند می‌توان به نگرش های جنسیتی منفی که در مورد زنان وجود دارد و منجر به تبعیض جنسیتی می شود، اشاره نمود، مانند نگرش های منفی ثابتی از جمله، تفاوت در میزان و نوع یادگیری زن و مرد و یا درباره وظایف و نقش های زنان و مردان. 

نگرش های جنسیتی معرفی شده در کودکی در طول زندگی ما مستحکم می شوند مثلا از همان دوران کودکی براساس این نگرش ها، میزان موفقیت در زمینه های مختلف را برای دختران و پسران جدا و مشخص کرده اند، اینکه براساس همین نگرش، ریاضی پسران از دختران بهتر است و همین تهدید نگرش منفی، دختران و زنان را از ورود به رشته های فنی دلسرد می کند و این امر خود می تواند یکی از دلایلی باشد که چرا زنان انگشت شماری در علوم رایانه ای درس می خوانند. از دیگر نگرش های منفی در مورد زن ، اینکه مردان نان آور، قاطع و تشنه برتری اند اما زنان، پرستار و حساس و اجتماعی اند، درسته که جامعه تا حدودی باور دارد که زنان قابلیت رشد دارند اما بیشتر بر این باورند که باید بیش از هر چیزی پرورش دهنده باشند اما به این امر توجه نکرده اند که برای پرورش دهنده خوب بودن باید زنان در ابتدا خوب هم پرورش یابند و رشد کنند. چون تا زمانی که نسلی از زنان با معرفت و آزاده و بزرگوار به وجود نیایند هرگز نسلی از مردان بزرگ را نخواهیم دید. یکی  دیگر از  چالش ها‌ی پیش رو زنان این بوده که گاهی زنان در زمان هایی که نیازمند بیشترین سرمایه گذاری زمانی در مسیر رشدشان هستند ناچارا باید بچه دارد شوند، جهت گیری جنسیتی می گوید که مادران، والد مکلف هستند و پدر می تواند در صورت لزوم در نقش یک پرستار ظاهر شود. اما زنان می‌توانند با آگاهی در دیگر حوزه ها بر بیولوژی نیز چیره شوند، یعنی بسته به شرایط زمان و مکان، تصمیم ها و رفتارهای آنها می تواند متفاوت و نسبی باشد. درسته که زن دوران بارداری و شیردهی را تنها انجام می دهد اما در بقیه مراحل پرورش، هر دو زوجین می توانند/ باید شریک واقعی باشند با وارد کردن شریک زندگی در پرورش فرزندان و امور خانه، زنان وقت و آرامش لازم برای رشد در سایر زمینه ها را کسب خواهند کرد و این شراکت واقعی باعث می شود که توانایی، بردباری، همدلی و قابلیت سازگاری در مردان افزایش یابد و خطر اینکه زنان بخاطر مخالفت و همراهی نکردن شوهر دست از تحصیل و کار بکشند وجود نخواهد داشت.

اما در رابطه با  محل و قوانین کار  همگانی که می تواند یک چالش و مانع برای رشد و پیشرفت زنان باشد می‌توان گفت: اگر محل کار تکامل نیافته باشد یعنی به زنان انعطاف لازم برای انجام مسئولیت هایش در خانه و محل کار را ندهد قوانین سفت و سخت آن می تواند چالش بزرگی برای حضور و مشارکت و ارتقای منزلت اجتماعی زنان باشد که با همراهی و حمایت نکردن خانواده (شوهر) به نوبه خود می تواند منجر به عدم ثبات زنان در محل کار شود طوری که عدم اطمینان کاری نسبت به زنان افزایش یافته و نهاد ها و مشاوران راهنما بیشتر تمایل پیدا خواهند کرد که روی مردها سرمایه گذاری نمایند تا زنان. از دیگر چالش های محل کار، تبعیض جنسیتی است که در محل کار و بخصوص هنگام استخدام و ترفیع و رتبه بندی وجود دارد که به این کار دستکاری شایستگی کاری می گویند. یعنی ملاک و معیار ترفیع و یا استخدام با توجه به نقاط ضعف و قوت مردها تعیین شود. مثلا در طی برنامه ای که دو گروه زنان و مردان با شرایط یکسان حضور دارند یکی از نقاط قوت مردها را که زنان از آن کمتر بهره مند هستند برجسته تر کرده و یا بلعکس، ممکن است یکی از نقاط ضعف مردها را که تأثیر مهمی در ترفیع و رتبه دهی دارد کم اهمیت در نظر گیرند و آن قابلیت با اهمیت کمتری ارزیابی شود. درحالی که مقایسه و قضاوت کردن باید براساس شایستگی باشد نه جنسیت. البته برای رفع این چالش، سمینارهای منابع انسانی می توانند آگاهی ها را بالا ببرند.

اما دلیل این همه تبعیض جنسیتی چیست؟

-به رسمیت نشناختن انسانیت و ارزشمندی زنان

- نبود عملکرد و گذشته درخشان و ادامه دار زنان

وقتی انسانیت زن به رسمیت شناخته شود و ارزش و معیار و ملاک داوری قرار گیرد، دیگر جنسیت و سن و سال معنایی نخواهد داشت و روابط بین آدم ها، از زن-مرد و بزرگ- کوچک به روابط انسان- انسان مبدل می شود برای درک بهتر موضوع می توان به این مثال توجه کرد. بچه که بودیم با تکه های چوب عروسک درست می کردیم یعنی یک تکه چوب می آوردیم و آن تکه چوب را با لباس دخترانه و زنانه می پوشاندیم . فکر می کنم این مثال ساده و قابل درکی برای برابری انسانیت زن و مرد باشد.

شما دو تکه چوب را درنظر بگیرید که بر یکی لباس زنانه و بر دیگری لباس مردانه پوشانده شده است با اینکه لباس آنها متفاوت است اما ذات آنها که همان تکه چوب است با هم تفاوتی ندارد و در آن با هم یکسان و برابرند و اصل قضاوت هم باید براساس ذات آنها باشد. آدم ها هم، از یک جنس و به وسیله یک خالق آفریده شده اند و تنها متناسب با نقش و وظایف شان نوع جنسیت متفاوت است. هر چند که در اسلام، انسانیت و برابری زن به رسمیت شناخته شده و تفاوت ها پذیرفته شده و مورد احترام هستند تا جایی که حق و حقوقی متناسب با این تفاوت ها در نظر گرفته شده اما با این حال شاید این سوال پیش بیاد که چرا این همه شکاف مربوط به عدم تکریم زن در جوامع مسلمان وجود دارد؟ این امر از طرفی می تواند به دلیل عدم درک و فهم صحیح متون دین و عمل نکردن به دستورات دین باشد و از طرف دیگر نبود عملکرد و گذشته درخشان و ادامه دار زنان. اگر تعداد زنان موفق کم باشند ایمان به اینکه زنان می توانند به اندازه همتایان مردشان موفق باشند کم خواهد بود و این یعنی اینکه تعداد اندک زنان موفق نمی تواند اعتماد کلی را ایجاد کند و باز گرداند.

اما در رابطه با اهمیت موانع درونی و بیرونی مؤثر در مسیر رشد و توسعه زنان، برخی استدلال می کنند که زنان تنها هنگامی قادر خواهند بود رشد کنند، توانمند شوند و شکوفا گردند که موانع بیرونی برداشته شود یعنی آنها زمانی می توانند با صلابت تمام در مسیر رشد و شکوفایی و حضور معنادار و مؤثر گام بردارند که فرصت های رشد در اختیار داشته باشند. اما برخی دیگر معتقدند که در ابتدا باید موانع درونی برداشته شود تا زنان پیش زمینه رشد را کسب کنند. درسته که هر دو موانع مهم هستند و باید در هر دو جبهه جنگید اما برای مدیریت بهتر زندگی فردی و خانوادگی و اجتماعی توجه به موانع درونی اهمیت بیشتری پیدا می کند چرا که اگر موانع بیرونی هم رفع شوند اما چنانچه زن از درون رشد یافته و قوی نباشد بی فایده است اما بلعکس، اگر از درون قوی و با اراده و با شهامت باشد می تواند بر عوامل بیرونی غلبه کند، رشد کند و توانمند شود و پوسته سختی که در اطرافش است را بشکند و بیرون بیاید و بدرخشد.

این بحث مطرح شد تا تلاش کنیم و زنان را تشویق نماییم که بر اهمیت پیگیری زندگی معنادار پافشاری کنند و رؤیاهای بزرگ داشته باشند، از میان موانع راهی باز کنند ، مسیر رشد و رسیدن به اهدافشان را تعیین و با ذوق در مسیر رسیدن به آن تلاش نمایند و به آنها دست پیدا کنند و به ظرفیت کامل خود برسند .

و در نهایت امیدواریم که خانواده و جامعه پشتیبانی خودشان را از زنان به نحو احسن انجام دهند. چرا که با آغاز بهره گیری از استعدادهای کل جمعیت، مطمئنا خانه های شادتر و جامعه و کشوری بهره ورتر خواهیم داشت و نباید از یاد برد که اگر زنان بیشتری شکوفا شوند، می توانیم دنیای خود را دگرگون کنیم و فرصت های رشد بیشتری برای خودمان و همه فراهم نماییم و اینکه داشتن زنان توانمند و شکوفای بیشتر به رفتاری عادلانه تر برای تمام زنان منجر می شود، آنگاه تجربه های مشترک، پایه یکدلی می شوند و می توانند جرقه تغییرات مثبت و موردنیاز برای زندگی و جامعه ای عادلانه فراهم نمایند و این یعنی با رشد و شکوفایی هر زن، ضعف و خلأ و شکافی که در جامعه زنان وجود دارد پر خواهد شد و این امر زمانی امکان پذیر است که مسأله رشد، توانمندی و شکوفایی زنان درونی گردد.